محل تبلیغات شما



چطور مغز، ما را از حقیقتی کشنده محافظت می کند؟!
هشدار! این روایتی است در باب مرگ. بهتر است اکنون با کلیکِ [موس از آن] دور شوید.
محققان می گویند، مغز ما بهترین تلاش خود را می کند تا ما را از توجه بیش از معمول به مرگِ اجتناب ناپذیرمان دور نگه دارد. مطالعه ای دریافته است مغز ما به وسیلهی طبقه بندی مرگ به عنوان واقعه ای ناگوار که تنها برای سایرین پیش می آید، ما را از ترس وجودی محافظت می کند.


یایر دور زیدرمن، از دانشگاه برایلان واقع در اسرائیل می گوید: مغز نمی پذیرد که مرگ به [ طریقی] به ما مربوط می شود. ما  این سازوکار غریزی را داریم، بدین معنی که وقتی مغز اطلاعاتی به دست می آورد که "خویشتن" را به مرگ پیوند می دهند، چیزی [از درون] به ما می گوید این [اطلاعات] معتبر نیستند، پس ما نباید آن را باور کنیم.»
برای آن که در حال زندگی کنیم محفوظ ماندن از اندیشهی مرگِ آینده مان می تواند ضروری باشد. این حفاظت ممکن است در عنفوان کودکی هم زمان که ذهن ما رشد می کند و ما در می یابیم [ حقیقتی به نام] مرگ سراغ همه ی ما می آید، راه اندازی شود.
دور زیدرمن می گوید: آن زمان که شما این قابلیت را دارید که به آینده ی خودتان نگاهی بیندازید، متوجه می شوید در نقطه ای خواهید مرد و کاری نیست تا شما بتوانید در مورد آن انجام دهید. این [بینش] با کلیت زیست شناختی مان که به ما کمک می کند زنده بمانیم در تقابل است.»
مغز از تداعی "خود" با "مرگ" اجتناب می کند
به نقل از رومه ی گاردین، دور زیدرمن و همکارانش برای پی بردن به این که مغز چگونه افکار [مربوط به] مرگ را مدیریت می کند آزمونی را طراحی کردند که با تولید سیگنال های تعجب در مغز سروکار داشت. آن ها از داوطلبان خواستند در حالی که فعالیت مغزی شان زیر نظر بود به چهره هایی که به صورت ناگهانی بر روی صفحه نمایش ظاهر می شد نگاه کنند. چندین مرتبه چهره ی خود شخص یا چهره ی یک فرد غریبه روی صفحه ظاهر می شد که در پی آن ها چهره های متفاوتی [نیز] می آمد. با مشاهده ی چهره ی نهایی، مغز بر اثر تعجب چشمک می زد-[ در علوم اعصاب تعبیر ادبی زیبایی  از فعالیت مغز وجود دارد، چنانکه این فعالیت را به چشمک زدن متناوب ستاره های متفاوت در آسمان تشبیه کرده اند.] - چرا که تصویر با آنچه [در ذهن آزمودنی] پیش بینی شده بود ناهمساز بود. 
بالای چهره های [ظاهر شده] بر صفحه ی نمایش کلمات متفاوتی نمایان می شد. نیمی از موارد کلمات مرتبط با مرگ بودند مثل "مجلس ترحیم" و "به خاک سپاری". دانشمندان دریافتند اگر چهره ی خود شخص در مجاورت کلمات  مرتبط با مرگ ظاهر می شد مغز آنها سیستم پیش بینی اش را خاموش می کرد و از پیوند دادن "خویشتن" با مرگ سر باز می زد و هیچ سیگنال تعجبی ضبط نمی شد.
آوی گلدشتاین، نویسنده ی ارشد مقاله می گوید: ما خودمان را از تهدیدات وجودی محافظت می کنیم [ به دو شکل]: 1- با خاموش کردن [سیستم] پیش بینی در مورد "خود" به صورتی هشیارانه در رابطه با این تصور می اندیشیم که روزی ما [نیز] خواهیم مرد 2- اطلاعات را به نحوی طبقه بندی می کنیم که گویی [مرگ] در مورد دیگران است تا اینکه درباره ی ما باشد.»
دور زیدرمن می افزاید: ما نمی توانیم از منظر عقلی انکار کنیم که [بلاخره] خواهیم مرد، اما  بیشتر آن را چیزی می انگاریم که برای دیگران اتفاق می افتد.» 
این مطالعه ماه آینده در مجله ی نورو ایمِیج منتشر خواهد شد. دور زیدرمن متذکر می شود: در گذشته ای نه چندان دور [حالت] دفاعی مغزمان علیه افکار مرگ توسط واقعیت [ملموسِ] مرگ در اطرافمان متعادل شده بود. [اما] به باور او امروزه با بیمارانی که در بیمارستان ها بستری شده و سالخوردگانی که در خانهی سالمندان [تحت مراقبت اند] جامعه بیش از پیش فوبیای مرگ دارد. در نتیجه افراد بسیار کمتر در مورد پایان زندگی آگاه می شوند و احتمالا بیشتر پیش می آید که از آن بترسند.»
آرنولد ویزمن، روانشناس دانشگاه کنت می گوید: افراد متحمل بی شمار دفاع [روانی] می شوند تا برای مدتی افکار مرگ را دفع کنند. مخصوصا جوان ممکن است این [پدیده را] به عنوان مشکلی برای دیگران در نظر بگیرد.» [وی از طریق] کارش پی برده است که در جوامع مدرن مردم چیزی را در آغوش می کشند که او "تردمیل گریز" می نامد؛ آنجا که کار شدید، دورهمی ها در میخانه، چک کردن گوشی های موبایل و خریدن اجناس بیشتر بدین معنی است که افراد به واقع مشغول تر از آنند که در مورد مرگ نگران باشند. هرچند اینها راه حلی برای خود مسئله نیستند، بنابراین ما باید به فرار ادامه دهیم.»
ترجمه: فاطمه جواهری
6/8/1398
لینک خبر

:https://www.theguardian.com/science/2019/oct/19/doubting-death-how-our-brains-shield-us-from-mortal-truth
    
    

 

 


نحوه ی ارزش گذاری ما بر اطلاعات، می تواند باعث اعتیاد آور شدن آنها شود. درست شبیه [اعتیاد] به غذا و داروها [ی مخدر]. ممکن است شما با تجربه ی اعتیاد به مشروبات الکلی، شکلات و کافیین آشنا باشید، اما در مورد هیجان شیرینِ اضافه بارِ اخبار و اطلاعات چطور؟ تحقیقات جدید می گویند اخبار و اطلاعات در مغزما می توانند شبیه غذاهای میان وعده ی مختصر و سرپایی، پول و داروهای مخدر عمل کنند.


به این معنی که، ما در پیِ مواجهه ی کوتاه مدت با اخبار و اطلاعات هستیم، چه برایمان سودمند باشند چه نباشند. شبیه به زمانهایی که احساس گرسنگی نمی کنیم اما میل به خوردن یک میان وعده ی مختصر داریم. شما از تجربه ی چک کردن تلفن همراه آن هم زمانی که انتظار پیام بخصوصی را ندارید مطلع هستید [اتفاقی که در این زمینه می افتد شبیه به خوردن میان وعده در زمان سیری است].
محققان دخیل در تحقیق می گویند:این [یافته] می تواند در مورد نحوه ی عملِ اعتیاد دیجیتال بر روی مغز، بینش مهمی فراهم کند. خواه این اعتیاد شامل کلیک بر روی تیتر های سوال برانگیز باشد خواه شامل پیدا کردن خودتان باشد در حالی که در فضای مجازی بر روی عکس  شخص دیگری تَگ شده اید.
مینگ هسو، اقتصاد- عصب شناس از مدرسه ی کسب وکار دانشگاه کالیفرنیا برکلی، می گوید: برای مغز اخبار و اطلاعات فراتر از این که مفید است یا خیر، در نوع خودش پاداش بخش است.»
و همانطور که مغز های ما کالری های پوچِ غذاهای میان وعده را دوست دارند، می توانند برای اطلاعات و اخباری که احساس خوبی در ما ایجاد می کنند بیش از حد ارزش قایل شوند، حتی اگر این اطلاعات سودمند نباشند. پدیده ای که بعضی ها آن را کنجکاوی بی هدف و بیهوده می نامند.»
هسو و همکارش کِنجی کُبایاشی- دانشمند علوم اعصاب دانشگاه کالیفرنیا، برکلی- تصاویر مغزی FMRI از سی و هفت داوطلبی را که درگیرِ بازی قمار بودند، تحلیل کردند. بازیکنان قبل از تصمیم گیری در مورد این که در زنجیره ای از بخت آزمایی ها شرکت خواهند کرد یا خیر، باید در مورد مطلب دیگری تصمیم می گرفتند؛ این که چقدر حاضرند هزینه کنند تا به احتمال [شکست و پیروزی] در بخت آزمایی پی ببرند.
به بیانی دیگر از آن ها خواسته می شد اطلاعات را ارزش گذاری کنند. در تعدادی از موارد، اگر معلوم می شد اطلاعات اندک اند [برای آزمودنی ها] این اطلاعات مفید بودند. اما در حالت کلی داوطلبان جزییات اضافی را که می توانستند با هزینه کردن به دست آورند، بیش از حد ارزش گذاری می کردند.
بخت آزمایی ها با ریسک بالاتر افراد را در خصوص این که چه چیزهایی می توانند بفهمند کنجکاوتر و برای پرداخت هزینه در قبال آگاهی از احتمالات، راغب تر کردند. حتی اگر معلوم می شد این اطلاعات اضافی بر روی تصمیم افراد، مبنی بر شرکت یا عدم شرکت در بخت آزمایی بخصوصی، تاثیری نخواهد داشت.
هسو می گوید: مطالعه ی ما در پیِ پاسخگویی به دو سوال بود؛ اول این که آیا می توانیم تعاریف اقتصادی و روانشناختی از کنجکاوی را بر هم منطبق کنیم؟ [یا این که آیا می توانیم علت جست و جوی اطلاعات توسط افراد از چشم انداز های اقتصادی و روانشناختی را به یک نقطه ی مشترک برسانیم؟]. دوم این که کنجکاوی در درون مغز چه شکلی است؟»
ازمنظر اقتصاد، کنجکاوی به عنوان ابزاری در نظر گرفته می شود که ما برای به دست آوردن اطلاعات سودمند از آن استفاده می کنیم. از نظرگاه روانشناسی، کنجکاوی در نوع خودش انگیزه ای است درونزاد، قطع نظر از این که آنچه کنجکاوی برای ما به ارمغان می آورد تحت عنوان سودمندی قرار می گیرد یا خیر. به نظر می رسد هردوی این تعاریف در بازی مورد آزمایش محققان بودند.
برای مثال، نحوه ای که ممکن است ما شانس یک مسابقه ی ورزشی را بررسی کنیم، حتی اگر تمایلی برای شرط بندی روی آن نداشته باشیم. یا نحوه ای که ما می خواهیم در مورد احتمال دریافت یک پیشنهاد کاری بدانیم، حتی اگر قصد پذیرفتن آن را نداشته باشیم درست شبیه نحوه ای است که افراد شرکت کننده در آزمایش اطلاعات را ارزش گذاری کردند.
با این که نمونه ی مورد مطالعه در این تحقیق اندازه ی کوچکی داشت اما تصاویر مغزی اطلاعات نادری را به نمایش گذاشتند. داده های FMRI  نشان دادند، استریاتوم( اجسام مخطط) و قشر پیش پیشانی بطنی میانی(VM-PFC) – مناطقی از مغز که در ارزش گذاری دخیل دانسته شده اند- هنگام دریافتِ اطلاعات در مورد شانس بخت آزمایی، فعالیت بیشتری نشان می دهند.
همچنین محققان، به وسیله ی تحلیل یادگیری ماشین نشان دادند رمز عصبی» مخصوصی که ما پاداش های نقدی را با آن ارزیابی می کنیم در زمان ارزیابی شانس بخت آزمایی هم مورد استفاده قرار گرفته است. به عبارت دیگر ما می توانیم اطلاعات و اخبار را به ارزش محسوس تبدیل کنیم. در قدم بعدی  این تحقیق با مطالعات قبلی که بر روی حیوانات صورت گرفته ارتباط برقرار می کند. مطالعاتی که نشان دادند صرفا خودِ اطلاعات اند که پاداش بخش اند حتی اگر قرار نباشد هیچ منفعت ملموس دیگری از آن عایدمان شود.
با  وجود سیلی از اطلاعات که همه روزه با[ تماس] سرانگشتانمان [ با موس یا صفحه ی گوشی به ذهنمان] جاری می شود؛  فهمیدن  طریقه ی واکنش ما به این منابع می تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چطور واکنش» ما به طور کلی بر رابطه ی ما با تکنولوژی اطلاعات اثر می گذارد. [واکنش هایی] از این قبیل: چرا ما صدای اعلانات گوشی و هشدار ایمیل را شدیدا غیر قابل مقاومت می پنداریم؟
هسو می گوید: ما برای اولین بار توانستیم وجود یک رمز عصبی مشترک را برای اطلاعات و پول اثبات کنیم، که در را بر روی تعدادی سوال مهیج در مورد مصرف یا گاهی سوء مصرف اطلاعات توسط افراد می گشاید.»

 

https://www.sciencealert.com/information-is-just-as-addictive-as-food-or-drugs-study-shows?perpetual=yes&limitstart=1

مترجم فاطمه جواهری

نشر اولیه در وب سایت نوروسافاری

 


مواجهه با خشونت، تعارض اجتماعی و سایر محرک های تنش زا، خطر ابتلا به عارضه های روانشناختی مثل افسردگی و اختلال استرس پس از آسیب را افزایش می دهد، هرچند [لازم به ذکر است]  تمامی اشخاصی که تجربه ی فشار های قابل توجه را دارند چنین عوارضی را از خود بروز نمی دهند. این که آیا شخصی در مواجهه با اتفاقات تنش زا مستعد بیماری است یا مقاومت می کند از منظر سلولی-مولکولی هنوز به صورت ناچیزی درک شده است. 


اکنون مقاله ی تازه منتشر شده در مجله ی elife ، از محققانِ مرکز پیشرفته ی تحقیقات علمی واقع درCUNY- سازمان ملی پژوهش در شهر نیویورک- یافته ی جدیدی را در توجیه مسأله بیان می کند؛ این که رفتار اُلیگودندروسیت ها– سلول های گلیالی که با ساخت غلاف میلین حول رشته های عصبی از آن ها محافظت می کنند- در تعیین تاب آوری و یا تسلیم شدن ما در برابر تنش، نقشی حیاتی بازی می کند.
جیا لیو، پروفسور همکار با مدیریت علوم اعصابِ مرکزپیشرفته ی تحقیقات علمی، گفت: در طی مطالعه، ما قادر بودیم در ناحیه ای از مغز، در تعداد الیگودندروسیت های بالغ و حجم میلین تفاوت های ویژه ای را شناسایی کنیم. این تفاوت ها بین دو گروه از موش هایی مشهود بود که بر اساس نوع واکنش شان به محرک تنش زا [ی مرتبط با تنازع بقاء ] گروهبندی شده بودند. گروه مقاوم» و گروه مستعدِ بیماری». پس از مواجهه ی مکرر با یک موش سلطه جو، برخی از موشهایی که مستعد» نامیده شدند از هرگونه کنش متقابل با همتایان خود دوری کردند در حالی که بقیه مقاوم ماندند و به درگیر شدن اجتماعی ادامه دادند.»
در تحلیل های پیگیرانه از بافت مغزی، تیم تحقیق  تعداد الیگودندروسیت های بالغ کمتر و پوشش میلین نامنظمی در قشر پیش پیشانی میانی موش های مستعد» کشف کردند. ناحیه مذکور در پردازش شناختی و هیجانی نقشی حیاتی بازی می کند. در مقابل، تعداد الیگودندروسیت ها و میلین کشف شده در همین قسمت از مغز موش های مقاوم» سالم بودند.
روش شناسی:
در مدت تحقیق، محققان موش های مورد آزمایش را طی ده روز و هر روز به مدت پنج دقیقه در معرض مواجهه با [موشی]سلطه جو قرار دادند. در ادامه ی این دوره همه ی موش ها در حضور موشی غریبه قرار داده شدند. آن هایی که نشانه های کناره گیری اجتماعی» را از خود به نمایش گذاشتند تحت عنوان مستعد» و آن ها که همچنان علایم علاقه به آمیزش اجتماعی» را- رفتاری اجتماعی که معمولا در موش های بهنجار دیده می شود- نشان دادند ذیل عنوان مقاوم» گروهبندی شدند.
سپس محققان در پی پاسخ به این سوال بودند که آیا بین موش های مستعد» و مقاوم» تفاوت های میلینی وجود دارد؟ به منظور یافتن پاسخ، دو ناحیه از مغز را کاوش کردند که در تعیین پاسخ شخص به تنش نقشی حیاتی ایفا می کنند. در یکی از همین نواحی- قشر پیش پیشانی میانی- در موش های مستعد» قطعات میلینه شده ی رشته های عصبی از نظر طول کوتاه تر و همچنین باریک تر از معمول بود [اما] در گروه کنترل یا  موش های مقاوم» چنین شرایطی را مشاهده نکردند. گذشته از این با وارسی در کیفیت سلول های گلیال هر دو گروه متوجه شدند که در موش های مستعد» تعداد کمتری ازین سلول ها به الیگودندروسیت های تولید کننده ی میلین متمایز شده بودند.
در آزمایش نهایی، محققان کشف کردند که آسیب وارده به میلین در قشر پیش پیشانی میانی باعث رفتار اجتماعی تغییر یافته در موش ها می شود، اما زمانی که میلین مجدد ساخته شود رفتار به حالت بهنجار باز می گردد.
پاتریزیا کاساکیا، مدیر-مؤسسِ بخش علوم اعصابِ مرکز پیشرفته ی تحقیقات علمی، گفت: تحقیق دکتر لو اهمیت اتفاقات تنش زای اجتماعی را در تغییر رمز اپی ژنتیک سلول های progenitor پر رنگ ساخت. تغییری که ممکن است به نوبه ی خود مسبب افزایش استعداد[ ابتلا به] اختلالات روانشناختی مزمن در برخی اشخاص باشد.[ تغییرات اپی ژنتیک، تأثیر عوامل محیطی است بر بیان ژن ها و چگونگی خوانده شدن آن ها بدون آن که بر توالی زنجیره یDNA اثری داشته باشند. همچنین منظور ازسلول های progenitor ، سلول هایی است که به نوعی از نظر عملکرد خنثی هستند اما تمایل دارند به نوع بخصوصی از سلول با عملکرد مشخص- مثل الیگودندروسیت ها- تبدیل شوند.]

[وی همپنین افزود] : داده های دکتر لو متذکرِ این نکته است که تفاوت های موجود در نیای» الیگودندروسیت ها [منظور همان سلول های progenitor  است] می تواند به وسیله ی حوادث روانشناختی و هیجانی ایجاد شوند و همین تدبیر جدیدی برای پیش گیری و درمان افسردگی فراهم می کند. درمان های حاضر کارکرد نورون ها را هدف می گیرند اما تحقیق دکتر لو اهداف درمانیِ بالقوه و جدیدی را پیشنهاد می دهد؛ این که نقص کارکرد سلول های گلیال می تواند علتی برای بیماری های روانی مرتبط با استرس باشد.»https://neurosciencenews.com/glial-cells-social-stress-14706/

مترجم: فاطمه جواهری


یا ازش استفاده کن یا از دستش بده»

جمله ی فوق حکمت پذیرفته شده ایست که وقتی در مورد توانایی شناختی صحبت می کنیم  به یادمان می آید. اما آیا در این مثل قدیمی حقیقتی وجود دارد؟ مطالعه ی اخیر ما نشان می دهد که صحت این گفته به سطح ابتدایی توانایی شناختی شما بستگی دارد.

مطالعات مبتنی بر مشاهده و مقطعی قبلی به دنبال آزمایش این سوال بودند که آیا انجام فعالیت های محرکِ شناخت، مثل حل کردن معما بر روی توانایی شناختی اثراتی دارد یا خیر.  یافته های این تحقیقات از فرضیه ی بالا به صورت گسترده ای حمایت کردند. اما برای فهم این که آیا واقعا بین مشغولیت ذهنی(با مسائل و معماها) در طول عمر و توانایی شناختی در سنین پیری ارتباطی وجود دارد یانه، ما به پیگیری عادات افراد و توانایی های شناختی آنها در طول عمرشان نیازمندیم(و مطالعات مقطعی تصویری لحظه ای از این عادات و توانایی هارا فراهم می کنند)

در این مطالعه که در مجله ی بریتیش مدیکال(BMJ)  گزارش شده، در پی فهم این مسئله بودیم که آیا مشغولیت ذهنی محافظی علیه زوال شناختی در پیری هست یا خیر؟ و اگر افراد با برتری های شناختی بیشتر درگیر مسئله می شوند، این گمان در ما برانگیخته می شود که این سبک رفتاری ایجاد کننده ی توانایی ممتاز آن هاست. برای یافتن پاسخ این دو سوال ما نیاز داریم توانایی عقلی شرکت کننده های تحقیق را مکرراً در طی زمان بسنجیم و اطلاعات حاصل از سنجش را با عملکرد آنها در سنین ابتدایی شان مقایسه کنیم.

در سال ۱۹۴۷ تقریبا تمامی بچه های ۱۱ ساله ی اسکاتلندی در یک تست یکسان توانایی شناختی شرکت کردند. انجمن پژوهش در آموزش و پرورش اسناد مربوطه را ثبت و ضبط کرده و در سال۱۹۹۸ به ما اجازه داد با افراد باقی مانده که تست را انجام داده بودند ارتباط برقرار کنیم. ما افراد مستقلِ فاقد دمانس(زوال شناخت) را در طی ۱۵سال و در ۵ مرحله آزمایش کردیم. در تمام اندازه گیری ها داده های آماری، بالینی، پرسشنامه ای و روانشناختی شرکت کنندگان ثبت و به تغییرات عملکرد آن ها در تست های مکرر حافظه ی کلامی و سرعت ذهنی مرتبط شد.

نتایج تحقیق ما قابل توجه اند چرا که شامل اطلاعات هوش دوران کودکی هستند. نتایج نشان دادند که سطوح توانایی ذهنی در دوره ی پیری شدیداً با سطوح فعلی مشغولیت  در حل مسئله مرتبط اند. این مطالعه قادر بود در رابطه با هوش دوران کودکی و تحصیلات توضیحاتی ارائه دهد و همچنین روشن سازد که میزان زوال شناخت در کهنسالی در بین افرادی که سطوح متفاوتی از مشغولیت ذهنی را گزارش داده بودند، فرقی ندارد. اگر چه سطوح درگیری ذهنی با عملکرد در ابتدای سن ۶۴ سالگی مرتبط است.

هوش دوران کودکی با میزان درگیری شناختی مرتبط است، که این سوال را بر می انگیزاند: آیا افراد باهوش تر بیشتر درگیر می شوند، یا این که چون بیشتر درگیر می شوند باهوش تر هستند؟ اگر دومی درست باشد ما باید انتظار تاثیری در شدت زوالِ دوران پیری داشته باشیم.

ما نشان دادیم مشغولیت ذهنی در این گروه از افراد فاقد دمانس با میزان مختلف زوال شناخت در مراحل بعدی مرتبط نیست اما هنگامی که ما برای اولین بار فرآیند آزمایش شرکت کنندگان  را آغاز کردیم متوجه شدیم مشغولیت شناختی با بهره ی هوشی ای که از دوران کودکی تا میانسالی کسب شده ارتباط دارد. به عبارت دیگر حل کردن معماها و سایر مشغولیت های شناختی در طول عمر بهره ی هوشی شما را بهبود می بخشد. بنابر این هنگامی که افت انکار ناپذیر شناخت در پیری آغاز شود، شما  بهره ی هوشی بالاتری دارید.(نمره ی بالاتر شما در بهره ی هوشی باعث می شود نقطه ی آغاز افت کارکرد بالاتر باشد و  در نهایت پس از افت، بهره ی هوشی شما در پیری از آنچه که انتظار می رود بالاتر خواهد بود). علی رغم سطوح مشغولیت شناختی متفاوت، سطح افت کارکرد برای همه یکسان است.(به زبان ساده همه افت خواهند کرد اما اگر با مشغولیت ذهنی در سنین پایین تر بهره ی هوشی خود را بالا ببرید، در پیری هرچقدر هم افت کارکرد داشته باشید باز هم به سطح معیوب نخواهید رسید)

در این مرحله ما قادریم پیش بینی کنیم که چگونه مشغولیت ذهنی مادام العمر در جلوگیری از پایین آمدن آستانه ی عقلی، جایی که شما معیوب در نظر گرفته می شوید، مشارکت می کند.این مشارکت به وسیله ی آغاز افت از نقطه ی بالاتر حاصل می شود.

یافته های ما با مطالعات مقایسه ای که افراد مسن تر از ۵۰ سال را دنبال کرده، سازگار است. ما متوجه شدیم حل مسئله دارای اهمیت شایانی است. این یافته پیشنهاد می کند  مداخلاتی که در پی افزایش مقاومت(ذهنی)  افراد در برابر افزایش سن هستند، باید مواد حل مسئله، همچون خواندن رمان های پیچیده، حل جدول کلمات و یادگیری یکی از ادوات موسیقی را در دل خود بگنجانند.

https://theconversation.com/does-problem-solving-really-protect-against-cognitive-decline-in-old-age-108448

مترجم: فاطمه جواهری

 

 



فهمیدن این که تصمیمات و افکار ما، قبل تر از آن که وارد آگاهی ما بشوند به نوعی گرفته شده یا تولید شده اند و به نحوی آگاهی ما در  برابر ناخودآگاه مان شبیه مصرف کننده است، چه اثری در زندگی ما خواهد داشت؟؟؟


✍✍

 

دانشمندان می توانند تصمیمات شما را قبل از آنکه خودتان بدانید پیش بینی کنند.
اراده ی آزاد از چشم انداز علوم اعصاب می تواند کاملاً عجیب و جالب باشد. در مطالعه ای که در مجله ی ساینتفیک ریپورت منتشر شده است محققان استرالیایی توانستند تصمیمات ابتدایی آزمودنی ها را پیش بینی کنند آن هم درست یازده ثانیه قبل از این که آزمودنی های تحقیق تصمیم خود را آگاهانه ابراز کنند.
در این مطالعه به چهارده آزمودنی که هر کدام در یک دستگاه تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (FMRI)  قرار گرفته بودند دو الگو نشان داده شد؛ راه راه های افقی قرمز رنگ و راه راه های عمودی سبز رنگ. آنها حداکثر بیست ثانیه فرصت داشتند بین این دو الگو یکی را انتخاب کنند و بعد از انتخاب، دکمه ای را فشار دهند. سپس ده ثانیه فرصت داشتند تا الگوی انتخابی خود را تا درجه ای از شفافیت که قادرند در ذهن خود تجسم کنند. در انتهای زمان تعیین شده از آزمودنی ها دو سوال پرسیده می شد که آنها این دو سوال را با فشردن دکمه پاسخ می دادند؛ چه چیز را تجسم کردید؟» و چقدر تصورتان واضح بود؟».
با استفاده از FMRI برای زیر نظر گرفتن فعالیت مغز و یادگیری ماشین برای تحلیلی تصاویر مغزی، محققان قادر بودند در مورد این که کدام الگو توسط هر کدام از آزمودنی ها انتخاب خواهد شد دست به پیش بینی بزنند، آن هم درست یازده ثانیه قبل از این که آزمودنی ها تصمیم خود را آگاهانه ابراز کنند. محققان حتی توانستند کیفیت وضوح این الگو ها را در تجسم  آزمودنی ها پیش بینی کنند.
نویسنده ی ارشد جول پیرسون، پروفسور علوم اعصاب شناختی دانشگاه سَوث وِی استرالیا می گوید مطالعه نشان می دهد رد پای افکار به صورت ناخودآگاه قبل از این که به آگاهی راه یابند وجود دارند. ما بر این اعتقاد هستیم که در زمان مواجه ی [هشیار] با دو یا چند گزینه برای پرداختن به آنها در تفکر، ردپای افکار ناهشیار از قبل وجود دارند. این مسأله تا حدودی به توهم های ناهشیار شباهت دارد.» جول در یک بیان می گوید: هنگامی که تصمیم این که در مورد چه چیزی فکر کنیم گرفته می شود، منطقه ی اجرایی مغز رد فکری را که قوی تر است انتخاب می کند. به عبارت دیگر اگر هرکدام از فعالیت های مغزی از قبل موجود [در ناخودآگاه] با یکی از گزینه های شما برای فکر کردن مطابق باشد، مغز شما به احتمال قوی تر آن گزینه را انتخاب می کند چرا که این گزینه توسط فعالیت از پیش موجود مغز شانس بیشتری پیدا کرده است.»
این تحقیق به صورت تلویحی نیز به این که ما چطوراز افکار ناخوشایند آگاه می شویم اشاره دارد: پیرسون معتقد است که یافته ها توضیح می دهند که چرا فکر کردن درباره ی چیزی منجر به افکار بیشتری حول آن موضوع وایجاد  چرخه ی بازخورد مثبت در مورد آن می شود. این مطالعه همچنین بیان می کند تصاویر ناخواسته ای که در اختلال استرس پس از سانحه تجربه می شوند به عنوان افکار ناخود آگاه شروع می شوند.
هرچند این  یک مطالعه است اما اولین مطالعه ای نیست که نشان می دهد افکار قبل از ورودشان به آگاهی قابل پیش بینی اند. همانطور که محققان ذکر کرده اند تکنیک های مشابه می توانند تصمیمات حرکتی را هفت الی ده ثانیه و تصمیمات انتزاعی را تا چهار ثانیه قبل از ورود به آگاهی پیش بینی کنند. با قرار دادن این ها در کنار هم، مطالعات نشان می دهند چطور فهمیدن [نحوه ی عملکرد] مغز، تصور ما از اراده ی آزاد را پیچیده می کند.
دانشمندان علوم اعصاب مدت هاست فهمیده اند که مغز قبل از هوشیاری آگاهانه ی ما آماده ی عمل می شود، بین فکری که اکنون به آگاهی وارد شده و به نمایش درآمدن این فکر توسط شما فقط چند میلی ثانیه فاصله ی زمانی وجود دارد. این چند میلی ثانیه این شانس را به ما میدهد تا به صورت آگاهانه تکانه های ناآگاهانه را دفع کنیم و به نظر می رسد  شالوده ی اراده ی آزاد باشند.
به هر حال آزادی هم توسط ناخودآگاه و هم توسط خودآگاه به نمایش در می آید و دانشمندان علوم اعصابی هستند که ادعا می کنند کنترل شدن توسط مغز ناهشیار به ندرت می تواند نوعی هتاکی نسبت به اراده ی آزاد باشد. مطالعاتی که نشانگر امکان پیش بینی اقدامات ما توسط دانشمندان علوم اعصاب هستند، آن هم خیلی قبل تر از آن که خود ما نسبت به این اقدامات آگاه شویم وماً تصور اکنون ما از اراده ی آزاد را نفی نمی کنند اما حتماً این تصور را در مورد ذهن خودمان پیچیده می کنند.https://qz.com/1569158/neuroscientists-read-unconscious-brain-activity-to-predict-decisions/amp/

مترجم: فاطمه جواهری

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امید به زندگی زندگی خوب من